غيرت امير علي نسبت به مامانش
امير علي جان الهي من فداي اون تعصب قشنگت برم باورم نمي شه وقتي اون صحنه قشنگ جلو چشمم ظاهر مي شه همچين به خودم مي بالم كه گل پسري مثل تو دارم . عزيزم ديشب خونه عمو حسام بوديم كه با زن عمو حسام ، هستي داشتيم بازي مي كرديم كه ناگهان منو زن عمو با هم شوخي كرديم و زن عمو رو پام مي زد و هلم مي داد كه ناگهان تو با گريه به طرف من اومدي اولش باورم نشد كه تو به خاطر اينكه زن عموت با من اينكار رو كرد تو گريه كردي اما زن عمو دوباره منو هل داد و تو مرد ماماني بلند شدي و با عصبانيت به زن عموت حرف مي زدي و دو دست كپل قشنگت رو بالاو پائين مي اوردي همه ما متعجب داشتيم تو رو نگاه مي كرديم ابروهاي قشنگتو تو هم كشيده بودي و با صداي بلند با زبون خودت حرف م...
نویسنده :
سمیه
9:37